تجزيه و تحليل ادبى خطبه حضرت زينب سلام الله علیها در كوفه - سيّد اسماعيل حسينى اجداد



پیرو کلام امیرعوالم خلقت اعرف الحق تعرف اهله

تجزيه و تحليل ادبى خطبه حضرت زينب سلام الله علیها در كوفه - سيّد اسماعيل حسينى اجداد

تجزيه و تحليل ادبى خطبه حضرت زينب سلام الله علیها در كوفه - سيّد اسماعيل حسينى اجداد

چكيده :

خطبه حضرت زينب(سلام الله علیها) در اجتماع مردم كوفه با حمد و ستايش خدا و معرّفى خود به عنوان دختر پيامبر صلی الله علیه وآله شروع می شود و با توبيخ و سرزنش مردم كوفه ادامه و با همين مضمون خاتمه می يابد. از اين رو، سياق كلّى خطبه توبيخ كوفيان است.

حضرت زينب(سلام الله علیها) گريه ظاهرى مردم را زير سؤل می برند و آنان را بسان احمقى فرض می كنند كه رشته هاى ايمانى خود را بعد از تابيدن محكم، پاره پاره كردند و همه اعمال نيك خود را در نزد خدا ضايع كرده و از اين رو، مستحقّ خشم خدا و جاودانگى در عذاب شده است.

در جاى جاى اين خطبه زيبا، استفاده از ايجاز، مجاز، اقتباسات قرآنى و ديگر شيوه هاى بيانى، به خصوص استعاره تمثيليّه، بسيار چشمگير بوده و به زيبايى خطبه افزوده؛ به گونه اى كه با استفاده از مثلهاى قرآنى و شيوه هاى بيانى زيبا، اعمال زشت كوفيان به وضوح در نظرشان به تصوير كشيده شده است.

فصاحت و بلاغت، ويژگى بارز اين خطبه است و مخاطبان آن تحت تأثير بيان شيواى حضرت زينب (سلام الله علیها) واقع شدند و ايشان با سلاح سحرآميز بيان، به افشاگرى و رسوايى دولت اموى پرداختند.

كليد واژه ها:خطبه / زينب سلام الله علیها / كوفه / بيان / قرآن.

مقدمه :

خطبه هاى حضرت زينب(سلام الله علیها) در مجلس يزيد و در جمع مردم كوفه، در اوج فصاحت و بلاغت است. زينب كبرى(سلام الله علیها) قبل از حادثه كربلا، در هيچ اجتماعى كه مردان در آن حضور داشتند، سخنرانى نمی كردند و براى ايشان صحبت كردن در اجتماع نامحرمان، آسان نبود. از اين رو، سؤلى كه در اينجا مطرح می شود، اين است كه به چه علّت ايشان بعد از حادثه كربلا به سخنرانى پرداختند؟ از سوى ديگر، با علم به اين مسئله كه حضرت سجّاد عليه السلام از نظر علمى، از ايشان برتر بودند، پرسش ديگرى پيش می آيد كه چرا در مجالس مهمّ عمومى، حضرت زينب سخنرانى و توجّه انظار عمومى را به خود جلب می كردند؟

ضرورت يا حكمت اين گونه اقتضا می كرد كه امام زين العابدين عليه السلام در طول سفر، به افشاى حقايق نپردازند تا بدين شيوه، توجّه مردم و امرا به قدرت سخنورى ايشان جلب نشود و جان ايشان به عنوان امام، حفظ گردد. شايد از دلايل ديگر سكوت امام سجّاد عليه السلام اين باشد كه بعدها در اجتماع بيشترى، نظير مسجد جامع اموى، بتوانند به راحتى و بدون مزاحمت، به افشاگرى جنايات يزيد بپردازند؛ چرا كه اگر امام سجّاد عليه السلام قبلاً سخنرانى می فرمودند و كارگزاران حكومت اموى به ارزش سخنورى ايشان پى می بردند، ديگر به ايشان عليه السلام مجال صحبت در آن اجتماع عظيم مردمى داده نمی شد و اين فرصت طلايى ـ كه تأثيرگذارى و افشاگرى آن بيشتر بود ـ از ايشان سلب می شد.

نگارنده دراين مقاله، سعى دارد ضمن تأكيد بر ارتباط دانش گسترده حضرت زينب(سلام الله علیها) به منبع اهل بيت عليهم السلام و اشراف ايشان بر كلام، به بررسى ميزان تأثير كلامشان بر مخاطب و فصيح و بليغ بودن الفاظشان در اين خطبه بپردازد. بنابراين، به تجزيه و تحليل ادبى اين خطبه با رويكرد بلاغى پرداخته است. از سوى ديگر، براى درك بهتر مقصود حضرتش در بيان كلمات، گاهى از تفسير فقهى لغت در معناى اوّليّه اصلى كلمات نيز كمك گرفته می شود تا مراد ايشان در معانى ثانويّه غيراصلى الفاظ، محسوس تر و ملموس تر تبيين گردد.

خطبه حضرت زينب (سلام الله علیها) در كوفه

«بشيربن خُزَيْم أسدى» روايت می كند كه حضرت زينب (سلام الله علیها) طورى در اجتماع كوفيان سخنرانى كردند كه يادآور فصاحت و بلاغت حضرت على عليه السلام شدند. گويى فصاحت و شيوايى بيان علی بن ابی طالب عليه السلام بر زبان زينب(سلام الله علیها) جارى می شد. ايشان با اشاره دست به مردم، آنان را ساكت كردند و سپس فرمودند:

الحمدُ لِلّهِ و الصلاة على أبي محمّد وآله الطيّبين الأخيار. أمّا بعد، يا أهلَ الكوفهِ، يا أهلَ الخَتَلِ و الغَدَر! أتَبكون؟ فلا رَقَأتِ الدَّمْعَةُ، و لا هَدَأتِ الرَنَّةُ.

إنّما مَثَلُكم كمَثَل التي نَقَضَت غَزلَها مِن بعد قوَّهٍ أنكاثاً، تَتّخذون أيمانكم دَخَلاً بينكم.

ألا وهل فيكم إلّا الصَّلِفُ النَطِف؟ والصَّدرُ الشَّنِفُ؟ و مَلَقُ الإماء؟ و غَمزُ الأعداء؟

أو كمَرعيً على دِمنة؟ أو كفِضَّة علي مَلحُودَة؟

ألا ساءَ مَا قَدّمت لكم أنفسُكم أن سَخِطَ اللّه عليكم و في العَذاب أنتُم خالدون. أتَبكون؟ و تَنتَحِبون؟ إي و اللّه ، فابكوا كثيراً و اضحَكوا قليلاً.

فلقد ذَهبتُم بِعارها و شَنارها، ولن تَرحَضُوها بِغَسلٍ بعدَها أبَداً.

وأنَّى تَرحَضونَ قَتلَ سَليلِ خاتم النبوّة و معدنِ الرسالة، و سيِّد شباب أهل الجنَّة، و مَلاذِ خيرَتكم و مَفزَعِ نازلَتكم، و مَنارِ حُجّتكم، ومِدرَه سُنَّتِكُم؟

ألا ساءَ ما تَزِرون. و بُعداً لكم و سُحقاً، فلقد خابَ السَّعيُ، و تَبّت الأيدي، و خَسِرَت الصَفقَة، وبُؤُم بِغَضَبٍ مِن اللّه ، وضُربَت عليكمُ الذِلّة والمَسكنَة.

وَيلَكم يا أهلَ الكوفة!

أتَدرون أيَّ كبِدٍ لِرسول اللّه فَرَيتُم؟!

و أيَّ كريمهٍ لَهُ أبرَزتُم؟!

وأيَّ دَمِ لَهُ سَفَكتُم؟!

وأَيَّ حُرمَةٍ له هَتَكتُم؟!

لقد جِئتُم بها صَلعاء عنقاء سَوداء فَقماء، خَرقاء شَوهاء، كطِلاع الأرض ومِل ءِ السماء.

أفَعَجِبتُم أن مَطرتِ السماءُ دَماً؟ و لَعَذابُ الآخرة أخزى و أنتُم لا تُنصَرون.

فلا يَستَخِفّنّكم المُهَل، فإنّه لا يَحفِزُه البِدار، و لا يَخافُ فَوتَ الثَّأر و إنَّ رَبّكُم لَبالمرصاد. (26: ج 45، ص 108ـ109؛ 14: 146ـ147؛ 18: ص 304؛ 8: ص 86)

محتواى خطبه و ساختارهاى ادبى آن

«الحمد للّه و الصلاة على أبي محمّد و آله الطيّبين الأخيار.

خطبه با حمد و ستايش خدا و با جمله اسميّه شروع می شود. اسميّه بودن جمله دلالت بر ثبوت آن دارد. (12: ص 9) به عبارت ديگر، اگر با فعل «أحمدُ»، به صورت متكلّم وحده، به ستايش خداوند می پرداخت، بر حدوث دلالت می كرد و به صورت كلّى، معناى «حمد» از عموميّت كمترى برخوردار می شد.

حضرت زينب (سلام الله علیها) بعد از حمد خداوند، بر پدرش، رسول خدا صلی الله علیه وآله درود و سلام می فرستد كه اين، نهايت ايجاز و بلاغت به شمار می رود. حضرت زينب (سلام الله علیها) با اين مقدمه كوتاه، خود را براى آن جمعيّت معرّفى فرمودند و شأن و مقام خود را به آنان گوشزد نمودند و همچنين، بر اهل بيت پاك و معصوم پيامبر صلی الله علیه وآله درود فرستادند تا با اين ستايش و تعريف، مخاطبان به مقام شامخ آنان، پى ببرند.

اين جمله كوتاه بر نكته مهم ديگرى نيز اشاره می كند و آن نكته، اين حقيقت است كه فرزندان فاطمه علیها السلام ، فرزندان پيامبر صلی الله علیه وآله به شمار می روند. همچنان كه آيه مباهله براين نكته تأكيد دارد: فَقُل تَعالَوا نَدعُ أبناءنا و أبناءَ كم.[1] (آل عمران (3) / 61)

أمّا بعدُ يا أهلَ الكوفةِ، يا أهلَ الخَتْلِ و الغَدْرِ.

اى مردم كوفه! اى گروه پيمان شكن و بی وفا!

«خَتْل» در لغت، به معناى حقّه زدن و نيرنگ به كار می رود و «غَدْر» به معناى خيانت و پيمان شكنى است كه همه اين صفات، قبل از آن، در مردم كوفه جمع شده بود. از اين رو، حضرت زينب (سلام الله علیها) با استفاده از اين عبارات، آن مردمان را متوجّه اعمال زشتشان كردند و بيشترين تأثير را در دلهاى آنان بر جاى گذاشتند. چرا كه اين توبيخها نتيجه اعمال كوفيان بوده است كه در طول تاريخ، در مواقع مختلفى، خيانت كرده بودند.

از موارد خيانت اهل كوفه، پيمان شكنى آنان در قضيّه حكميّت است كه علی رغم تذكّرات حضرت على عليه السلام نسبت به حقّه عمروبن عاص، آنان در اشتباه خود پافشارى كردند. نيز پس از شهادت حضرت على عليه السلام و بعد از بيت با امام حسن عليه السلام در جنگ با معاويه آن حضرت را تنها گذاشتند و به ايشان يارى نرساندند.

علاوه برآن، با فرستادن دوازده هزار نامه به امام حسين عليه السلام از او خواستند كه به عراق عزيمت كنند و نامه هاى خود را با سوگندهاى بزرگ، مستحكم كردند و هزاران نفر از مردم كوفه با سفير امام عليه السلام، مسلم بن عقيل، بيعت نمودند؛ امّا مدّتى كوتاه نگذشت كه مسلم در برابر ديدگان اين مردم، كشته و جسد مطهّرش در ميان كوچه هاى كوفه، روى زمين كشيده شد و پس از آن، حسين عليه السلام و يارانش با تزوير و خيانت آنان و در برابر سكوتشان، كشته شدند و آنها در برابر اين همه جنايت تماشاگر بودند و حتّى بعضى در اين جنايت شركت كردند كه همه اين موارد نيرنگ و پيمان شكنى كوفيان را در آن برهه خاص زمانى اثبات می كند.

أتبكون؟ فَلا رَقَعَتِ الدَّمْعَةُ و لا هَدَأتِ الرَنَّة.

آيا گريه می كنيد؟! نبايد اشك شما قطع شود و ناله اندوهگينتان آرام می گيرد.

حضرت زينب(سلام الله علیها) از گريه ظاهرى مردم اظهار تعجّب می كنند. از اين رو، بايد گفت كه استفهام از معناى اصلى خود خارج شده و در معناى تعجّب به كار رفته است. در واقع، اين نوع گريه ها با نفاق همراه بوده است كه بعد از جنايات خود فقط به گريه بسنده كرده بودند؛ چرا كه كوفيان در واقع با سكوت خود، زمينه جنايت يزيد را مهيّا كرده بودند و پشيمانى بدون عمل و فقط با گريه، دردى را دوا نمی كرد. بنابراين از گريه آنان بايد شگفت زده شد.

«رَقأ» در لغت به معناى آرامش يافتن (ابن منظور، مادّه رَقَأ)... و «الرنَّة» به معناى صداى اندوهگين در هنگام گريه است (همان: مادّه رنن) و جمله فعليّه در معناى انشائيّه به كار رفته است.

چون عقيله بنی هاشم گريه آن فرومايگان را ظاهرى می بينند، بر آنان نفرين می كنند كه گريه آنان آرام نشود و صداى اندوهگينشان قطع نگردد. بدين سان، آنان را مورد توبيخ و سرزنش قرار می دهند تا شايد وجدانهاى خفته و مرده آنان را بيدار كنند.

إِنّما مَثَلُكم كَمَثَل الَّتي نَقَضَت غَزْلَها مِن بعدِ قوَّهٍ أنكاثًا تَتَّخِذون أيمانَكم دَخَلاً بينَكم.

مثل شما مثل آن زن احمقى است كه رشته خود را پس از تابيدن محكم، پاره پاره می كرد. شما سوگندهاى محكم و استوار خود را براى فريب و فساد به كار می بريد.

اين قسمت خطبه، از قرآن اقتباس شده است. خداوند در قرآن می فرمايد: «لاتكونوا كالتى نَقَضت غَزلَها من بعدٍ قوَّهٍ أنكاثاً تَتَّخذون أيمانَكم دَخَلاً بينكم.»[2] (نحل (16) / 92).

أنكاث در لغت جمع «نَكث» و به معناى از هم وا كردن و باز گشودن رشته اى است كه قبلاً به صورت محكم بافته شده باشد. و «الدَّخل» به معناى مكر و خيانت است.

از نظر نحوى، «نكث» حال مؤّده از «غزل» يا مفعول به دوم «نَقَضَت» است؛ در صورتى كه متضمّن معناى «جعلت» باشد. يا اينكه مفعول مطلق است؛ چرا كه به عنوان مصدرى در معناى «نقض» به كار رفته است و غزل نيز به عنوان مصدرى در معناى اسم مفعول می باشد كه خود مجاز مرسل با علاقه «تعلّق اشتقاقى» است.

«ريطه»، دختر «عمرو بن كعب»، زنى احمق از قبيله قريش بود كه با كنيزكان خود از صبح تا نيمه روز، مشغول بافتن پشمها و نخها می شد. سپس به كنيزكان دستور می داد كه رشته هاى بافته شده را از هم واكنند و اين كار عادت همه روزه وى بود. (7: ص 266؛ 24: ص 389؛ 26: ج 45، ص 221).

بنابراين، حضرت زينب(سلام الله علیها) مردم كوفه را به آن زن احمق قريشى كه رشته هاى بافته شده را از هم وا می كرد، تشبيه می كنند كه همه اعمال نيك خود را از بين بردند؛ چرا كه آنان پس از بستن عهد و پيمان، آن را شكستند و خيانت و نيرنگ ورزيدند و با اين پيمان شكنى، راه را براى جنايات هولناك كربلا آماده ساختند. اينان در واقع، رشته محكم ايمان الاهى را ـ كه بر پايه و مبناى مودّت اهل بيت عليهم السلامبود ـ پاره كردند و پيمان نامه ها و سوگندنامه هاى خويش را بازيچه اى براى نيرنگ و فريب قرار دادند و رشته هاى بافته شده ايمان را از هم گسستند. از اين رو، حالت آنان به بهترين وجه ممكن با حالت «ريطه» همانند شده كه در واقع، «تشبيه تمثيلى» است. وجه شبه در اينجا برگرفته از حالتها و امور مختلفى است كه بعد از استحكام به زوال می گرايد.

اثبات خيانت كوفيان نسبت به پيمان نامه هايشان از طريق تشبيه، به مثلى قرآنى محقّق شده است كه در ميان مسلمانان معروف بود. امّا به علّت زنگار قلبهايشان براى آنان باوركردنى نبود كه اين چنين با زن احمق جاهلى قياس گردند و حالات دروغين و چهره هاى منافقانه آنان، اين گونه برملا گردد. از اين رو، سخت وجدانشان به خود آمد و تحت تأثير سحر بيانى حضرت زينب واقع شدند.

ألا و هل فيكم إلاّ الصَّلفُ النَّطِفُ؟ و الصدر الشَّنِفُ؟ و مَلَقُ الإماء؟ و غمزُ الأعداء؟

آيا در ميان شما جز افراد متكبّر، خرفت، كينه توز، چاپلوس و مزدور كسى وجود دارد؟

استفهام در اين جملات، از معناى اصلى خود خارج گشته و در معناى «تقرير» و «اثبات» به كار رفته است. به عبارت ديگر، حضرت(سلام الله علیها) با چند سؤال پى در پى و كوبنده به علت عملكرد كوفيان، اين مفاهيم خائنانه را در وجود آنان و اذهانشان اثبات می كنند.

«الصَّلِف» يعنى كسى از روى غرور و تكبّر خود را مدح كند؛ به چيزى كه در او وجود ندارد. (15: مادّه صلف) «نَطِف» به كسى می گويند كه با عيب و ننگ چركين شده باشد. (21: مادّه نطف) «مَلَق» به معناى دوستى و مهربانی اى است كه خالصانه و قلبى نباشد. (4: مادّه ملق) «الشَّنَف» به معناى شدّت كينه يا شخص كينه توز است؛ (همان: مادّه شنف) «الصدر الشَّنَف» يعنى سينه اى كه از خشم و نفرت لبريز شده باشد. (همان: مادّه صدر) بنابراين حضرت(سلام الله علیها) بعضى از مردم كوفه را چاپلوسانى معرّفى می كنند كه زبانشان قلباً پيمان نمی بندد. از اين رو، لكّه ننگ قتل نيكان و پاكان اهل بيت عليهم السلام را تا قيامت بر دامان خود دارند و اين لكّه ننگ بسان داغى بر پيشانى آنان است. بعضى ديگر كينه توزانی اند كه سينه آنان از نفرت و خشم بر اهل بيت عليهم السلام لبريز است و دوستى آنان با اهل بيت عليهم السلام از روى تملّقات زبانى و بسان كنيزكانى است كه در برابر ارباب، براى جلب دوستى او احساساتى دو رويه از خود نشان می دهند.

منظور از عبارت «غَمْزُ الأعداء» شايد اين باشد كه مردم كوفه با كوچك ترين اشاره اى از جانب دشمن، از مسير حق منحرف می شوند و تابع دستورات آنان می گردند. به سخن ديگر، شخصيّت كوفيان چنان به پستى گراييده است كه حاكمان براى اجراى دستورات خود كمترين زحمتى را نيز متحمّل نمی شوند؛ بلكه با اشاره ابرو و دست، اين زبونان را تحت خواسته هاى خود درمی اموزند.

أو كَمَرْعًى على دِمنَة؟ أو كفضَّةٍ على مَلحُودَة.

كلمه «مرعى» علفزارى است كه گلّه هاى گاو و گوسفند در آن براى چريدن رها می شود و «دِمنة» آثار بر جاى مانده از خرابه هاى منازل انسان است كه به سبب كوچ، مأواى حيوانات شود (11: مادّه دمن) و خاك آن با فضله هاى چهارپايان مخلوط می گردد. از اين رو، در ترجمه ظاهرى عبارت می توان گفت كه به سبب رطوبت ناشى از بول حيوانات و كود ناشى از فضله آنان، گياهان بسيار زيبا و سرسبز در آن مكان روييده می شود. (23: ص 230)

در اين عبارت نيز حضرت زينب (سلام الله علیها) از «استعاره تمثيليّه» بهره می برند و حالت مردم كوفه را ـ كه داراى ظاهرى زيبا بودند، امّا باطن و درون آنان به پستى گراييده و نفاق در جان آنان لانه كرده بود؛ به گونه اى كه دروغ، نفاق و زيرپاگذاشتن ارزشهاى الاهى جزء ويژگيهاى عمومى آنان گرديده بود ـ به حالت آن گياهان به ظاهر زيبا و دلربا با آن حالت رستنگاه كثيف تشبيه می كنند.

لفظ «ملحوده» به معناى جسم در قبر گذاشته شده است. (21: مادّه لحد) و «فضّه» در اين عبارت می تواند به دو معنا تعبير گردد؛ نخست به معناى تابلوى زيبايى كه از نقره ساخته شده باشد كه گذاشتن اين تابلوى به ظاهر زيبا روى قبر انسان بی دين، باعث جلب توجّه افراد ظاهربين می شود؛ چرا كه لاشه درون قبر و گنديدن آن با زيبايى ظاهرى روى قبر منافات دارد. معناى دوم «فضّه»، آجر است؛ بنابراين با توجّه به اين معنا، يعنى قبرى كه با آجر و ساير سنگ قبرهاى باشكوه مزّين گردد؛ امّا درون آن لاشه گنديده باشد.

همچو گور كافران پر دود و نار

وز برون بر بسته صد نقش و نگار

بايد خاطرنشان كرد كه عبارت « فضّة على ملحودة» مشبّه به دوم اين استعاره تمثيليّه است و مشبّه، همان حالت به ظاهر زيبا و فريبكارانه مردم كوفه است كه به حالت سنگ قبر باشكوهى تشبيه شده كه در زير آن لاشه اى گنديده و متعفّن قرار دارد. آرى، بوى بد و متعفّن كوفيان، ناشى از قتل امام حسين عليه السلام و ياران باوفايش، در اندرون آنان غوغايى برپا كرده است. هر چند كه ظاهر آراسته اى داشته باشند و در نظر ديگران زيبا جلوه گرى نمايند.

ألا ساءَ ما قدَّمت لكم أنفسُكم أن سَخِط اللّه عليكُم وَ في العذابِ أنتُم خالِدونَ.

آگاه باشيد كه توشه بدى براى خود فرستاده ايد؛ توشه اى كه موجب خشم خدا و باعث جاودانگى در عذاب می شود.

حضرت زينب (سلام الله علیها) اين جمله را نيز از قرآن اقتباس می كنند. ايشان براى دومين بار و به طورى زيبا، در اين خطبه، از استعاره تمثيليّه قرآنى براى اهدافى خاص استفاده می كنند.

خداوند به مسلمانان در دوستى با كافران، به شدّت، هشدار می دهد و بيان می دارد كه دوستى با آنان خشم خدا و جاودانگى در عذاب را در پى خواهد داشت:

تَرَى كثيراً مِنهُم يَتولَّونَ الذين كفروا لَبئسَ ما قَدَّمَت لهم أنفُسُهم أن سَخِطَ اللّه عليهم و في العذاب هم خالِدون.[3] (مائده (5) / 80)

از اين رو، می توان از مفهوم جمله حضرت زينب (سلام الله علیها) دريافت كه ايشان طرح دوستى مردم كوفه با حكومت اموى را به شدّت، محكوم می كنند. از سوى ديگر، سكوت كوفيان در برابر اين جنايات را نيز تلويحاً مورد انتقاد قرار می دهند و آن را دوستى كفّار قلمداد می كنند كه نهايتاً به خشم خدا و بقاى هميشگى در عذاب منجر می گردد.

أتبكُون و تَنتَحِبون؟ إي و اللّه ، فابكُوا كثيراً و اضحَكُوا قليلاً.

آيا گريه می كنيد و فرياد برمی اوريد؟ آرى به خدا قسم بايد بيشتر گريه كنيد و كمتر بخنديد.

«انتحاب» در لغت، به معنى بلند كردن صدا با گريه شديد است. در اينجا از جهت فنّ بديع، صنعت «طباق» به كار رفته و از جهت علم «معانى» استفهام از معناى اصلى خارج شده و براى توبيخ به كار رفته است. چرا كه گريه ظاهرى و بدون جبران گذشته، سودى براى آنان ندارد و باعث بخشيده شدن جناياتشان نمی گردد. از اين رو، آن حضرت گريه منافقانه آنان را مورد سرزنش قرار می دهند و تأكيد می كنند كه اين گريه هاى متملّقانه، حتّى اگر در همه عمرشان ادامه يابد، سودى ندارد. زيرا عملكرد آنان، عذاب هميشگى و گريه ابدى را به دنبال دارد. لذا، با اقتباس از قرآن، گريه ابدى آنان را در برابرشان به تصوير می كشند.

فليضَحكُوا قليلاً فليبكوا كثيراً. (توبه (9) / 82)

از سوى ديگر، همان طورى كه از مفهوم آيه قابل درك است، می توان نتيجه گرفت كه منظور حضرت زينب (سلام الله علیها) در قسمت دوم اين جمله، تهديد به عواقب كار آنان است. يعنى جمله «فليبكوا كثيراً» در معناى اصلی اش، يعنى امر به گريه، به كار نرفته و به منظور تهديد و ارعاب آنان بيان شده است.

فَلَقَد ذهبتُم بِعارها و شَنارها و لن تَرحضوها بِغَسْل بعدَها أبدًا.

شما لكه ننگ اين جنايت و زشتى آن را بر دوش كشيديد و هرگز با هيچ غسلى نمی توانيد آن را پاك گردانيد.

«شنار» به معنى زشت ترين عيبهاست (21: مادّه شنر)؛ و كلمه «الرحض» در معناى شستن آمده است. جمله با قسم شروع می شود و تأكيد می كند كه آلودگى اين جنايت و ننگ و عيب آن بر دوش كوفيان است و آنان هرگز نمی توانند اين ننگ را با هيچ غسلى پاك نمايند؛ چرا كه جرم آنان در زمره گناهان كبيره اى است كه قابل بخشش نيست. زيرا آنان ولىّ خدا، امام و پيشواى مسلمانان را به قتل رساندند. و لكّه اين جنايت را تا ابد بر چهره هاى خود خواهند داشت.

و أنَّى تَرحَضُون قتلَ سليل خاتم النبوّة؟ و معدن الرسالة و سيّد شباب أهل الجنّة؟

با كشتن فرزند پيامبر صلی الله علیه وآله چگونه می توانيد خود را پاك كنيد؛ همان فرزندى كه در نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله پرورش يافت و سرور جوانان اهل بهشت است؟

«أنّى» ادات استفهامى است و استفهام از معناى اصلى خود خارج شده و در مقام انكار به كار رفته است. كوفيان چگونه می توانند جنايت كشتن فرزند پيامبر صلی الله علیه وآله را از خود پاك كنند؟ حال آنكه حتّى اگر با آب زمزم هم غسل كنند، گناه آنان بخشيده نمی شود.

امامت امام حسين عليه السلام در امتداد رسالت نبوى است و خداوند او را براى هدايت مردم برگزيده است. البتّه بايد خاطرنشان كرد كه مردم كوفه به اين مقام واقف بودند واز علاقه پيامبر صلی الله علیه وآله به اين امام معصوم اطلاع داشتند. همچنين در آيات قرآن نظير آيه تطهير (احزاب (33) / 33) به عصمت آن حضرت اشاره شده است و آيه مودّت (شورى (42) / 23) نيز در ارج نهادن به مقام اهل بيت عليهم السلام تأكيد كرده است در سوره «الدهر» يا «الانسان» نيز به ايثار آنان اشاره شده (دهر (76) / 8ـ9) و مورد ستايش و تمجيد خداوند قرار گرفته اند. بنابراين كوفيان و ديگر مردمان با اين مقام آشنا بودند و می دانستند كه امام حسين عليه السلام بر طبق آيه «مباهله» از پسران پيامبر صلی الله علیه وآله معرّفى شده است. (آل عمران (3) / 61) حال چگونه می توان بعد از كشتن فرزند پيامبر صلی الله علیه وآله خود را از پليدى جنايت شست و پاك نمود؟

از سوى ديگر، حضرت زينب(سلام الله علیها) امام حسين عليه السلام را سرور جوانان اهل بهشت خواندند كه با اين توصيف، حديث معروف پيامبر صلی الله علیه وآله را در اذهان زنده كردند كه فرمودند: «حسن و حسين سيّد و سرور جوانان اهل بهشت اند». (16: ص 57؛ 27: ص 22؛ 1: ص 14؛ 17: ص 33؛ 10: ص 419)

به عبارت ديگر، با اسلوب كنايه اى، از نوع «تعريض»، به مردم كوفه، گوشزد كردند كه آنان سرور جوانان اهل بهشت را به قتل رسانده اند؛ بنابراين، گريه ظاهرى آنان سودى ندارد.

و ملاذ خيرتكم و مفزع نازلتكم و منار حجّتِكم و مِدْرَه سِنّتكم.

او پناهگاه نيكان شما، جايگاه امن در بلاهاى سخت، پرچم حجّت شما و زبان و پيشواى سنّت در ميان شما بود.

حضرت زينب (سلام الله علیها) در اين بخش از خطبه، با اسلوب تشبيه بليغ به معرّفى امام حسين عليه السلامادامه می دهند وبه كوفيان با «صراحت» بيان می دارند كه آنان پناهگاه مؤنين را به قتل رسانده اند؛ چرا كه سيّدالشهدا پناهگاه مردمان در حوادث سخت و مصيبتهاى روزگار بود كه به دست آنان، به قتل رسيد.

«منار» در لغت به معناى پرچم راه است (5: مادّه نور) و در عرف مكانى بود كه عرب جاهلى در آنجا به قصد پذيرايى از ميهمان، آتش روشن می كرد و افراد خسته و سرگردان پس از درنورديدن مسافتهاى طولانى از سوى افراد كريم، در آنجا پذيرايى می شدند. بنابراين امام حسين عليه السلام بسان نورى است كه براى هدايت گمراهان و هدايت امّت منصوب شده و در حوادث سخت و تنگناهاى روزگار، يار و مددكار مردم بود.

ألا ساء ما تزرون و بعداً لكم و سحقاً.

چه بد گناهى را مرتكب شديد؛ نفرين و مرگ بر شما باد.

از اين رو، حضرت زينب(سلام الله علیها) هلاكت و دورى از رحمت خدا را براى كوفيان آرزو می كنند.

فلقد خابَ السعيُ و تَبَّت الأيدي.

هر آينه سعى و تلاش، مأيوس و دستها بريده خواهد شد.

در اسناد فعل «خاب» به مصدر «السعى» مجاز عقلى وجود دارد. حضرت زينب(سلام الله علیها) با اين تعبير، بيان می دارند كه كوفيان در كوشش خود در مسير رسيدن به اهداف دنيوى خود، نااميد خواهند شد؛ چرا كه بعضى از آنان با وعده و وعيد حكومت براى رسيدن به جاه و مقام دنيايى يا براى زر و سيم، دست به اين جنايت هولناك زده بودند. از اين رو، آن حضرت(سلام الله علیها) اميد آنان را به يأس مبدّل می كنند و آنها را مورد نفرين قرار می دهند.

جمله «تَبَّت الأيدي» از قرآن اقتباس گرديده و يادآور جنايت سردمداران كفر و شرك، نظير ابولهب است كه در قرآن مورد نفرين الاهى واقع شده اند. آرى، جنايت كوفيان نيز كمتر از ابولهب، ابوجهل و ديگر اسطوره هاى كفر صدر اسلام نيست؛ بلكه شايد جرم اين گروه بسى سنگين تر از گناه آنان باشد؛ چرا كه آنان با تزوير و نيرنگ خود، ابتدا امام حسين عليه السلام را دعوت كردند سپس او را به قتل رساندند.

و خَسرَت الصَّفْقَةُ و بؤُم بغضب من اللّه و ضربت عليكم الذلَّةُ و المَسْكَنَةُ.

معامله زيان داد و شما درخور خشم خدا، و گرفتار خوارى و تنگدستى شديد.

«الصَّفْقَة» به معناى زدن كف دست بر كف دست ديگر است به طورى كه صدا دهد (5: مادّه صفق) و اين كار در معامله انجام می شود. بنابراين می توان گفت كه منظور حضرت زينب (سلام الله علیها) اين است كه مردم كوفه در اين معامله خود ضرر كرده اند. آنها به زعم خود، آخرت را در ازاى دنياى پر زرق و برق، در پرتو حكومت، يزيد فروختند و زندگى در سايه حكومت حسين عليه السلام را رها كردند. امّا اين معامله برايشان گوارا نخواهد بود ودر آينده عمر گلوگيرشان می شود. به همين سبب، حضرت زينب(سلام الله علیها) كلام خود را به صورت اقتباس از قرآن مزيّن می كنند و تأكيد می دارند كه كوفيان گرفتار خشم خدا خواهند شد و اين مجازات به سبب اهانت آنان به مقام ولايت و ناديده گرفتن ارزشهاى الاهى است. از اين رو، خوارى و بدبختى در انتظار آنان است و به سبب كفران نعمتِ امامت و خوار كردن مقام هدايت، براى آنان ذلّت مقدّر شده است.

در اين عبارت كوتاه حضرت زينب(سلام الله علیها)، چند نكته ادبى وجود دارد :

1. معامله آنان درباره فرو گذاشتن حق و يارى كردن باطل به خسران در معامله تشبيه شده است. بر اين اساس، در فعل «خسرت» استعاره تصريحيّه تبعيّه وجود دارد.

2. جمله «بؤم بغضب من اللّه و ضربت عليكم الذلّة و المسكنة» از قرآن اقتباس گرديده (بقره (2) / 61) كه در بهترين حالت و در اوج فصاحت و بلاغت مورد استفاده واقع شده است.

3. حضرت زينب(سلام الله علیها) حالات كوفيان از جهت رها كردن مسير حق، انتخاب دولت زودگذر باطل و لذّت جويى آنى در پرتو آن را از يك سو، به حالت كسانى تشبيه می نمايند كه خشم خدا را براى خود می خرند و از سوى ديگر، به حالات كسانى تشبيه می كنند كه خوارى و بيچارگى براى آنان تقدير شده است. بنابراين استعاره تمثيليّه می باشد.

4. در جمله «ضربت عليكم الذلّة و المسكنة»، ذلت و بيچارگى بسان خاك چسبنده اى تشبيه شده است كه براى برافراشته شدن بر روى گنبد يا ديوار، بايد روى هم پی ريزى شود. بنابراين خوارى و بيچارگى، بسان اين خاك چسبنده، بر وجود كوفيان احاطه پيدا كرده است و چون «مستعارمنه» حذف شده است، استعاره «مكنيّه» محسوب می گردد. از سوى ديگر، چون در اصل تشبيه در برابر «مشبّه به» با دو «مشبّه» مواجه هستيم، به اعتبار تعدد طرفين، «تسويه» ناميده می شود.

به عبارت ديگر، نحوه اجراى استعاره در عبارت فوق به اين صورت می باشد: «الذلّة و المسكنة كالطين يضرب على الحائط أو القبّة؛ خوارى و بيچارگى بسان خاك چسبنده اى است كه بر ديوار يا گنبد كوبيده می شود تا بر آن احاطه يابد و باعث قوام ديوار يا گنبد گردد؛ چرا كه استعاره در اصل، تشبيهى است كه يكى از طرفين آن حذف شده باشد. به همين اعتبار در اصل معنا بعد از «اجرا» تشبيه «تسويه» می باشد.

ويلكم يا أهل الكوفة! أتدرون أيّ كبد لرسول اللّه فريتم؟ و أيَّ كريمة له أبرزتُم؟

اى واى بر شما مردم كوفه! آيا می دانيد كه چه جگرى از پيامبر صلی الله علیه وآله را قطعه قطعه كرديد؟ و كدام دختر او را مورد تماشاى ديگران قرار داديد؟

«تفريه» در لغت به معناى قطعه قطعه كردن و پاره كردن گوشت است. حضرت زينب (سلام الله علیها) با اين استفهام ـ كه در معناى توبيخ به كار رفته است، به سرزنش كوفيان می پردازند؛ چرا كه آنان پيكر مطهر امام حسين عليه السلام را تكّه تكّه كردند و با شمشيرها و نيزه ها تا جايى كه توانسته بودند به آن حضرت عليه السلام ضربه زدند.

«كبد» در اين جمله «استعاره» است. زيرا حضرت زينب(سلام الله علیها)، امام حسين را به كبد پيامبر صلی الله علیه وآله تشبيه می كنند و نوع استعاره نيز «مصرّحه» می باشد. به صورت كلّى، اين جمله تعريضى بر اعمال كوفيان است. زيرا آنان با كشتن امام حسين عليه السلام گويى جگر پيامبر صلی الله علیه وآله را آتش زدند و با اين حال، خود را مسلمان می خواندند.

از سوى ديگر، اين كافران مسلمان نما با اسير كردن دختران اهل بيت عليهم السلام به خصوص حضرت زينب و سرگردان كردن آنان در شهرهاى مختلف، باعث شدند كه ديگران به تماشاى اسيران بپردازند و اين حادثه براى اهل بيت عليهم السلام و شخص حضرت زينب بسى طاقت فرسا بود. از اين رو، حضرت زينب(سلام الله علیها) به سرزنش كردار آنان می پردازند و با انتساب خود به عنوان دختر پيامبر صلی الله علیه وآله ، اصل و نسب خود را به رخ آنان می كشند تا اين توبيخ از شدّت بيشترى برخوردار باشد.

و أيّ دم له سفكتم؟ و أي حرمة له هتكتم؟

آيا می دانيد كدام خون او را ريختيد؟ و چه حرمتى را از او دريديد؟

حضرت زينب (سلام الله علیها) با بيان اين نكته كه خون امام حسين عليه السلام همان خون پيامبر صلی الله علیه وآله است كه در بدن مطهّر امام جريان دارد، به توبيخ كوفيان می پردازند. در زيارت جامعه كبيره نيز اين مضمون آمده است كه «ارواح، نور و خاك اهل بيت عليهم السلامهمه از يكجا سرچشمه می گيرد كه برخى از برخى ديگر گرفته می شود.»[4] همچنين در دعاى «ندبه» آمده است كه پيامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: «من و على از يك درخت هستيم و ساير مردم از درختهاى مختلفى هستند.»[5] بنابراين حضرت زينب بيان می دارند كه آنان با ناديده گرفتن مقام شامخ آل محمّد صلی الله علیه وآله ، حرمت رسول خدا صلی الله علیه وآله را شكستند.

از نقطه نظر ادبى، هر دو استفهام در دو جمله، از معناى اصلى خود خارج شده و به منظور توبيخ و سرزنش استفاده گرديده است. و تقديم «أيّ» به عنوان مفعول، به منظور اختصاص و تأكيد «مفعول به» آمده است.

لقد جئتم بها صلعاء عنقاء سوداء فقماء خرقاء شوهاء كطلاع الأرض و مل ء السماء.

سوگند می خورم كه شما جنايتى شديد، فراموش نشدنى، طاقت فرسا، هميشگى، هولناك و به اندازه بزرگى زمين و حجم آسمان مرتكب شديد.

«صلعاء» به معنى مصيبت شديد و سخت است. (4: مادّه صلع). شايد منظور از اين كلمه، مصيبت بزرگى باشد كه به آسانى فراموش نمی گردد. «عنقاء» به معنى مصيبتى است كه شروع شود و شايد، منظور از اين لفظ، اين گونه تعبير گردد كه مصيبت كربلا و حوادث سخت آن به زودى خاتمه نمی يابد و غم آن ابدى است بلكه شروع يك سلسله از بحرانها و مصيبتهايى است كه شرّ آن دامنگير شما خواهد شد. از اين رو، بعد از اين واقعه، از امور خير زيادى محروم خواهيد شد. (23: ص 244)

«شوهاء» به معنى زشت و امور ناپسند است و لفظ «فقماء» به معنى امر بزرگ و سخت (4: مادّه فقم) و «خرقاء» باد تندى است كه به يك جهت مداومت نكند و در جهات مختلف بوزد. (20: مادّه خرق) شايد منظور از اين كلمه اين باشد كه آثار شوم اين مصيبت از جهتهاى مختلفى شما را در بر می گيرد. از اين رو، نبايد از پيروزى ظاهرى خود سرمست و مغرور شويد.

لفظ «طلاع الأرض» يعنى به اندازه حجم زمين و «مَل ء السماء» نيز به معناى حجم آسمان می باشد. (4: مادّه طلع) منظور از اين دو كلمه، اين است كه اين جنايت، بسيار بزرگ و هولناك می باشد و بزرگى آن از عظمت آسمان و زمين نيز بيشتر و هولناكى آن از تصوّر بشرى خارج است.

أفعجبتم أن مطرت السماء دماً؟ و لعذاب الآخرة أخزى و أنتم لا تنصرون.

آيا شگفت زده شديد از اينكه آسمان خون باريد. در حالى كه عذاب آخرت، خواركننده تر است و شما در آنجا يارى نخواهيد شد.

منابع و كتابهاى تاريخى كه به داستان خون آلود شدن باران بعد از كشته شدن امام حسين عليه السلام اشاره دارد، بسيار است. دقّت مورّخين طورى بوده كه حتّى به رنگ و غلظت آن توجّه كرده اند و از اين رو، در كتابهاى خود به آن اشاره كردند. (26: ج 45، ص 215ـ220؛ 3: ص 54؛ 13: ص 230؛ 9: ص 257؛ 6: ص 444؛ 2: ص 45؛ 28: ص 124)

در همين زمينه، در كتاب هاى تفسير، ذيل آيه «فما بكت عليهم السماء و الأرض» (دخان (44) / 29) امام صادق فرمودند كه آسمان و زمين بر امام حسين عليه السلام و «يحيی بن زكريّا» بعد از كشته شدنشان گريه كرد. (19: ص 451؛ 26: ص 291)

اين باران خونين، زنگ خطرى بر اعمال زشت مردمان كوفه و حوالى آن بود تا نكوهش اعمالشان از سوى آسمانها نيز تأييد گردد. البتّه اين مجازات دنيايى است و عذاب دردناك و خواركننده آخرت هنوز در پيش است و گريبان مجرمان را خواهد گرفت؛ بدون اينكه در قيامت، از جانب كسى حمايت شوند و مورد شفاعت قرار گيرند.

فلا يستخفّنّكم المَهَلُ فإنَّه لا يَحْفُزُهُ البِدارُ.

مهلت دادن به شما، باعث تخفيف عذابتان نخواهد شد؛ چرا كه عجله كردن، خدا را به عذاب فورى بر نمی انگيزد.

مهلتها و فرصتها هرگز مانع عذاب الاهى نيست. اگر در انتقام خدا تأخيرى می افتد، دليل بر تخفيف عذاب نيست. به عبارت ديگر، كوفيان گرفتار سنّت استدراج الاهى شدند. اين جمله حضرت زينب (سلام الله علیها) يادآور جملات گهربار علی بن ابی طالب عليه السلام است كه فرمود: «اگر خداوند به ظالم فرصت دهد، انتقام گيرى از او فراموش نمی گردد و خدا در كمين ظالم است.» (22: خطبه 96)

در اسناد فعل «يستخّف» به فاعل «المهل» مجاز عقلى وجود دارد. حضرت زينب (سلام الله علیها) با اين اسلوب تأكيد می ورزند كه عجله، خداوند را به نازل كردن عذاب بر بندگان وادار نمی كند؛ چرا كه حكمت خداوند با وقار و حلم همراه است و براى نزول عذاب، فرصتى مناسب مقدر می شود.

و لا يُخافُ فوتُ الثأر و إنَّ ربّكم لَبِالمِرصادِ.

بيمى نمی رود كه انتقام فراموش شود؛ چرا كه پروردگارتان در كمين است.

حضرت زينب(سلام الله علیها) به صراحت، تأكيد می ورزند كه اين جنايت بی پاسخ نمی ماند و به زودى حضرت قائم (عج) در همين دنيا انتقام مظلومان را خواهند گرفت و در عقبى هم، خداوند در كمين ستمگران است و انتقام او بسى سخت تر می باشد.

ايشان با اقتباس از قرآن، يادآور می شوند كه خداوند تجاوزگران و قاتلان شهداى كربلا را رها نمی كند و در كمين آنهاست (فجر (89) / 14) و اگر موقّتاً فرصتى به آنان داده شده، بی حكمت نيست و اين فرصت براى آن قاتلان، خوشايند و مبارك نيست؛ چراكه عذابى خواركننده در انتظار آنان می باشد؛ همان طور كه خدا وعيد داده است: «لا يَحسَبنَّ الَّذينَ كفروا أنَّما نملي لهم خيرٌ لِأنفُسِهم إنَّما نُملي لهم ليزدادوا إثماً و لهم عذابٌ مهين.»[6] (آل عمران (3) / 178)

نتيجه گيرى :

خطبه هاى حضرت زينب (سلام الله علیها) در حضور مردم كوفه، سليس، شيوا و در اوج فصاحت و بلاغت ايراد شده و بيانگر كمال سخنورى ايشان است. از ويژگيهاى بارز اين خطبه، اقتباسات زيبا و فراوان آن از آيات، ضرب المثلها و تمثيلات قرآنى است كه زيبايى و تأثير آن را در اذهان مخاطبان و شنوندگان، دوچندان كرده است. به باور ما ايراد اين خطبه، نتايج حكمت آميز ذيل را نيز به همراه دارد:

1. سكوت بعضى از مردم كوفه از يك سو و هم دستگى بعضى ديگر با اين جنايت از سوى ديگر، محكوم گرديده و تأكيد شده است كه كوفيان با سكوت در برابر ظلم، عذاب جاودانه را براى خود خريدند.

2. كوفيان با ترك مسير حق و گزينش دولت باطل، خوارى و بيچارگى رابراى خود رقم زدند.

3. مصيبت كربلا و حوادث طاقت فرساى آن فراموش نشدنى و شروع يك سلسله از بحرانهايى است كه شرّ آن دامنگير همه مردم كوفه و ساير ظالمان خواهد شد و آنان را از هر نوع خير و بركت محروم خواهد كرد.

 

منابع :

1. قرآن كريم.

2. ابن ابی الحديد. شرح نهج البلاغه. ج 16. قم: كتابخانه آيت اللّه مرعشى، 1404 ق.

3. ابن بطريق. العمده. قم: جامعه مدرسين، 1407 ق.

4. ابن شهر آشوب. المناقب. ج 4. قم: مؤسّسه انتشارات علّامه.

5. ابن منظور. لسان العرب. بيروت: دار صادر.

6. الجوهرى. الصحاح. بيروت: دارالمعرفه، 2005 م.

7. حسكانى، حاكم. شواهد التنزيل. ج 2. مؤسّسه چاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1411 ق.

8. حسينى استرآبادى، سيّد شرف الدين. تأويل الآيات. قم: جامعه مدرّسين، 1409 ق.

9. حلّى، ابن نما. مثيرالأحزان. قم: مدرسه امام مهدى (عج)، 1406 ق.

10. حلّى، حسن بن يوسف. نهج الحق و كشف الصدق. قم: مؤّسه دار الهجره، 1407 ق.

11. ديلمى، حسن بن ابی الحسن. ارشاد القلوب. ج 2. انتشارات شريف رضى، 1412 ق.

12. الزاوى، الطاهر احمد. ترتيب القاموس المحيط. الطبعة الثانيه.

13. زمخشرى، جار اللّه . الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل. الجزء الأوّل. بيروت: دارالكتاب العربى.

14. سيّد ابن طاووس. الطرائف. ج 1. قم: چاپخانه حيدريّه، 1400 ق.

15. ــــــــــــــ . الّلهوف. تهران: انتشارات جهان، 1348 ش.

16. الشرتونى. اقرب الموارد في فصح العربيّة و الشوارد. قم: منشورات مكتبة المرعشى النجفى، 1403 ق.

17. شيخ صدوق. الامالى. تهران: كتابخانه اسلاميّه، 1362 ش.

18. ــــــــــــــ . عيون اخبار الرضا عليه السلام. ج 2. تهران: انتشارات جهان، 1378 ق.

19. الطبرسى، احمدبن على. الاحتجاج. ج 2. مشهد: نشر مرتضى، 1403 ق.

20. عاملى، شيخ حر. وسائل الشيعه. ج 14. قم: مؤسّسه آل البيت، 1409 ق.

21. الفراهيدى، خليل بن احمد. العين.

22. فيروزآبادى. القاموس المحيط. دار احياء التراث العربى، 1997 م.

23. فيض الاسلام، علينقى. ترجمه و شرح نهج البلاغه. تهران: انتشارات فقيه.

24. القزوينى، السيّد محمّد الكاظم. زينب الكبرى من المهد الى اللَّحد. قم: منشورات لسان الصدق.

25. قمى، علی بن ابراهيم. تفسير القمى. ج 1. قم: مؤسّسه دارالكتاب، 1404 ق.

26. مجلسى. بحارالانوار. ج 45. بيروت: مؤسّسة الوفاء، 1404 ق.

27. شيخ مفيد. الامالى. قم: كنگره شيخ مفيد، 1413 ق.

28. نباطى بياضى. علی بن يونس. الصراط المستقيم. ج 3. نجف: چاپ كتابخانه حيدريّه، 1384 ق.

[1]. اى پيامبر صلى الله عليه و آله به ايشان بگو، بياييد فرزندان خود را فراخوانيم و شما هم فرزندان خود را دعوت كنيد.

[2]. و مانند زنى كه رشته خود را پس از تابيدن محكم واتابيده، نباشيد كه عهد و قسمهاى استوار و محكم خود را براى فريب يكديگر و فسادكارى به كار بريد.

[3]. بسيارى از آنان را مى بينى كه كافران را به دوستى مى پذيرند وبا مشركان براى نبرد با اسلام همدست مى شوند. با اين كار زشت چه توشه بدى براى خود پيشاپيش مى فرستند؛ توشه اى كه موجب خشم خدا و باعث جاودانگى در عذاب مى شود.

[4]. إنّ أرواحكم و نوركم و طينتكم واحده طابت و طَهُرَت بعضها من بعضٍ.

[5]. أنا و عليٌّ من شجره واحدة و سائر الناس مِن أشجار شَتّى.

[6]. آنهايى كه كفران ورزيدند، گمان نكنند كه اگر ما به ايشان مهلت مى دهيم، اين فرصت براى آنها خوب است؛ ما به ايشان مهلت مى دهيم تا گناهانشان افزوده گردد و در پى آن، برايشان، عذابى خواركننده است.

 

منبع : فصلنامه سفینه شماره 22


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: سیدالشهدا و عزاداری، ،
:: برچسب‌ها: حضرت زینب سلام الله علیها, خطبه حضرت زینب سلام الله علیها, کوفه, فصلنامه سفینه,
ن : علی حسین زاده
ت : جمعه 1 آذر 1392


محمد بن حسن عسکری (عج) آخرین امام از امامان دوازده گانه شیعیان است. در ١۵ شعبان سال ٢۵۵ هـ.ق در سامرا به دنیا آمد و تنها فرزند امام حسن عسکری (ع)، یازدهمین امام شعیان ما است. مادر آن حضرت نرجس (نرگس) است که گفته اند از نوادگان قیصر روم بوده است. «مهدی» حُجَت، قائم منتظر، خلف صالح، بقیه الله، صاحب زمان، ولی عصر و امام عصر از لقبهای آن حضرت است.